معنی سر ورین - جستجوی لغت در جدول جو
سر ورین
آدم پر رو، جسور و بی ادب
ادامه...
آدم پر رو، جسور و بی ادب
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر سر کردن
سر کردن
سَر کَردَن
شروع کردن، آغاز کردن سخن، افسانه، گریه، ناله یا شکوه
ادامه...
شروع کردن، آغاز کردن سخن، افسانه، گریه، ناله یا شکوه
فرهنگ فارسی عمید
سیلورین
دومین دوره از دوران پالئوزوئیک که در آن نخستین جانوران در روی خشکی پدید آمدند
ادامه...
دومین دوره از دوران پالئوزوئیک که در آن نخستین جانوران در روی خشکی پدید آمدند
فرهنگ فارسی عمید
تصویر سر آوردن
سر آوردن
سَر آوَردَن
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
ادامه...
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن
ادامه...
لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سَر خُوردَن
از کاری یا چیزی نومید و دل زده شدن و از آن صرف نظر کردن
ادامه...
از کاری یا چیزی نومید و دل زده شدن و از آن صرف نظر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر ساطورین
ساطورین
لاتینی تازی گشته جرموج (ثعلب) سگ انگور از گیاهان
ادامه...
لاتینی تازی گشته جرموج (ثعلب) سگ انگور از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
سر بریدن
جدا کردن سر (انسان و حیوان) از تن گردن زدن ذبح کردن، یا سر بریدن میبرند. گران میفروشند
ادامه...
جدا کردن سر (انسان و حیوان) از تن گردن زدن ذبح کردن، یا سر بریدن میبرند. گران میفروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سر بردن
سر بردن
حمل کردن سر بریده، تند رفتن
ادامه...
حمل کردن سر بریده، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سر آوردن
سر آوردن
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
ادامه...
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سر خوردن
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
ادامه...
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سر خوردن
سر خوردن
((سُ. دَ))
لیز خوردن
ادامه...
لیز خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر سر خوردن
سر خوردن
((~. دَ))
دلزده شدن، ناامید شدن
ادامه...
دلزده شدن، ناامید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویر سر بردن
سر بردن
((~. بُ دَ))
مجازاً، تند رفتن
ادامه...
مجازاً، تند رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویر سرآوردن
سرآوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
به پایان رسانیدن
ادامه...
به پایان رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویر سردوربین
سردوربین
ابژکتیو
ادامه...
ابژکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر سر خوردن
سر خوردن
Glide, Slide, Slip
ادامه...
Glide, Slide, Slip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
Skid
ادامه...
Skid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
déraper
ادامه...
déraper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
滑行 , 滑动 , 滑倒
ادامه...
滑行 , 滑动 , 滑倒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
deslizarse, deslizar, resbalar
ادامه...
deslizarse, deslizar, resbalar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
patinar
ادامه...
patinar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
scivolare
ادامه...
scivolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
slittare
ادامه...
slittare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
deslizar, escorregar
ادامه...
deslizar, escorregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
derrapar
ادامه...
derrapar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
скользить
ادامه...
скользить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
скользить , скользить , поскользнуться
ادامه...
скользить , скользить , поскользнуться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
ślizgać się, poślizgnąć się
ادامه...
ślizgać się, poślizgnąć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
ślizgać się
ادامه...
ślizgać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
ковзати , посковзнутися
ادامه...
ковзати , посковзнутися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
ковзати
ادامه...
ковзати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر سر خوردن
سر خوردن
سُر خُوردَن
gleiten, rutschen, ausrutschen
ادامه...
gleiten, rutschen, ausrutschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
rutschen
ادامه...
rutschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر سرخوردن
سرخوردن
سُرخُوردَن
打滑
ادامه...
打滑
دیکشنری فارسی به چینی